Wednesday, December 31, 2014



پیام شجاعانه یک زندانی سیاسی از زندان
مرثیه ای برای سرزمینم - خالد حرداني

زندانیان سیاسی کرد یک ماه اعتصاب و اینک زندانیان اهواز. از کدامین درد سخن باید گفت :
زمستان؛ سرما؛ و شب های پر از بهانه برای بیاد آوردن چیز های کوچک که زندگی هر یک از ما را شکل انسانی بخشیده است. اما زمستان امسال من ۱۵ ساله شد؛ ۱۵ سال پشت دیوارها و حریم مقدس اندیشه انسانیت؛ سرد ولی پر از احساس با تو بودن و برای تو زیستن؛ ۱۵ سال پشت دیوارهای قطور و سرد آن هم با ترسیمی از تصویر مشوش استبداد؛
پشت قاب شکسته تاریخ ملتم؛ ۱۵ سال محروم از تمام زیبایهایی که خدا به انسان هدیه داده است؛ از نگاه به مهتاب شب دشتهاي سرزمینم گرفته تا قدم زدن توی خیابانهای شلوغ شهرم؛ از سپیده صبح بهار تا اول شب سرد یلدا؛ و از شب های یلدا تا بهاری دیگر. شاید ؟ اما هر زمستان یک تصویری سرد؛ تصویری پر از معنا بر قامت استبداد زده تاریخ ملتم؛سرد برای اینکه رفیقی می رود؛
اول ها اکبر محمدی ؛ و بعدها صارمی ها؛ فرزاد ها؛ سواری ها؛ نداها و ریحانه ها؛ هر کدام آسمانی؛ شلعه ی برافروخته بر تاریکی فضای تیره شهرم؛ همچون ستاره ها؛ درخشان و گرم برای شب های بی روح ملتم؛ گرم و روشن؛ چون شقایق وحشی نگاره شده
بر دشتها؛ سرخ و سوزان پر از عشق؛ اما سخن من با توست ای آنکه با من هم دردی؛ و این چند خط را برای تو می نویسم
سکوت شب را دوست دارم؛
و سرمای یلدا را؛ زیرا درونش؛ فریاد های تو پنهان است؛ که مسیح را؛ به صبح رستاخیز اندیشه های بشر؛ فرا می خواند؛ من تصویر مصلوب مظلومیت تو هستم؛ فریاد تو سخن تو ؛ و آرزوهای تو؛ ای هموطن کرد؛ ای عرب؛ ای بلوچ؛ و ای دستهای در زنجیر ملتم؛ که اینک؛ با زبان روزه ات؛ و؛ با سکوت آسمانی خود در زندان؛ کاخ استبداد پوشالی دیکتاتور را؛ با تمام سربازان مقوایی اش؛ به لرزه انداختی؛ اینک چون سرو؛ استوار باش؛ ای صلیب بر افراشته بر قامت تاریخ وطن؛ ای سیمای جاوید؛ ای رفیق؛ زیرا بامداد؛ قلب جادويی شاپرک های سرزمینم؛ با تو خواهد تپید؛ پس؛ تا صبح بیدار باش؛ زیرا. ..
صبح نزدیک است.
پاورقی خاطرات خالدحردانی.

منبع : سپهر آزادی




0 comments:

Post a Comment

Sample Text

Powered by Blogger.

Video

Popular Posts

Our Facebook Page