Friday, May 1, 2015


چند روزی ست که درد قدیمی به سراغم آمده است و در بیمارستانی در مریلند بستری هستم.
دردی که از شب لعنتی ۶ اسفند ۱۳۸۸ آغاز شد. آن زمان درحالیکه دوماه از انفرادی‌ام می‌گذشت، در سلول دچار حمله قلبی شدم و شبانه مرا با دستبند به بیمارستان قمر بنی هاشم (وابسته به وزارت اطلاعات) منتقل کردند.
در تمام این سال‌ها این درد را کمابیش با خود به همراه داشتم. از چندروز قبل که دوستانم مرا به بیمارستان منتقل کردند، وقتی سابقه پزشکی‌ام بررسی می‌شد یکی از مشکلات من پاسخ به این پرسش پزشکان و پرستاران آمریکایی بود که چرا من در سن کمتری از سی سال دچار حمله قلبی شده بودم، تا جایی که آنژیوپلاستی کرده و در یکی از رگ‌هایم فنر قرار داده شده بود. من سعی می‌کردم از بردن نام زندان پرهیز کنم.
از این رو با سختی برای آن‌ها توضیح می‌دادم (و می‌دهم) که در ایران در شرایطی بسیار پراسترس قرار داشتم که این اتفاق رخ داده است.
چون توضیح این مطلب برای یک آمریکایی ساده نیست که من جنایتی نکرده باشم و به زندان رفته باشم. اما با این حال در ابتدای کار یکی دوبار نام زندان از دهان دوستانم پرید و من برق تعجب را در چشمان پزشکان و پرستاران دیدم.
اکنون هم تنها امیدوارم کادر درمانی این بیمارستان مصاحبه اخیر چارلی رز با ظریف را ندیده باشند که در آن آقای ظریف به راحتی و به دروغ می‌گوید که کسی به خاطر عقیده‌اش زندان نیست و کسانی که در زندان به سر می‌برند مجرم و جنایتکار هستند.
آقای چارلی رز! شما به عنوان یک خبرنگار آزاداندیش، برای اینکه صحت یا کذب ادعای آقای ظریف را بسنجید نیاز به سفر به ایران و دیدار از زندان‌های ایران ندارید. کافی ست سری به همین ایالت مریلند و طبقه سوم بیمارستان Suburban بزنید تا فعالیت‌هایم در ایران را برای شما توضیح دهم که اگر بار دیگر آقای ظریف را دیدید، از او بپرسید که من به عنوان یک فعال دانشجویی به چه جرم و جنایتی زندانی شده بودم؟
Javad Zarif Charlie Rose
دوستان می توانند روایت دست اول تری از آن شب لعنتی اسفند 88 را در این لینک بخوانند.
http://on.fb.me/1c02vNn
.........
کارگاه آموزشی شهروندیار




0 comments:

Post a Comment

Sample Text

Powered by Blogger.

Video

Popular Posts

Our Facebook Page