Sunday, November 27, 2016


به سعید شیرزاد؛ نامه ای از آرش صادقی، زندانی در اعتصاب غذا
خبرگزاری هرانا – روز گذشته، آرش صادقی زندانی سیاسی در اعتصاب غذا به سعید شیرزاد دیگر زندانی عقیدتی محبوس در زندان رجایی شهر نامه ای سرگشاده نوشته است. این نامه پاسخ به نامه پیشین آقای شیرزاد با موضوع اعتصاب غذای وی است. او در قسمتی از این نامه می گوید “گلرخ نمادی است از مظلومیت زنانی که در جامعه ما به حکم انسان بودن و داشتن حس مسئولیت امروز در زندانند. زنانی که هویت انسانی خود را حفظ میکنند و به دنبال جامعه ای هستند فارغ از تبعیض و انکار زنان”. متن کامل این نامه درپی می آید.
به گزارش خبرگزاری هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، روز گذشته جمعه پنجم آبان ماه، آرش صادقی زندانی سیاسی در سی‌وسومین روز از اعتصاب غذای اعتراضی خود به سعید شیرزاد دیگر زندانی سیاسی در زندان رجایی شهر نامه نوشت.
این نامه پاسخ به نامه پیشین آقای شیرزاد با موضوع اعتصاب غذای این زندانی است. متن کامل این نامه را به نقل از هرانا در ادامه بخوانید؛
“برادر مقاوم و بزرگم سعید شیرزاد
سلام
۶ سال از رفتن مادر گذشت، ششمین بدرود ابدی و مزاری که با تک درختی نشانه شده.
او نه فعال سیاسی بود و نه فعال مدنی. او یک زن بود یک مادر در یک صبحگاه پاییزی حرمت خانه مان را شکستند.
مادر ایستاده بود تا حرمت خانه اش را نگه دارد ….
دکتر اولیه تایید می‌کند مادر دچار سکته قلبی ناشی از شوک قوی شده است و چند ماه بعد پزشکی قانونی خونریزی داخلی در ناحیه جمجمه و بعد ایست قلبی را عامل مرگ میداند.
بعدش هم که زندان و زندان و زندان و داستان هایی که تو خود بهتر میدانی.
۶ سال نه دادگاهی و نه بازخواستی همه بهت ماند و نفرت.
۶ سال حسرت مادر ، مادری که به گناه بی گناهی در سن چهل و سه سالگی زیر خروارها خاک آرمیده.
می دانی در این سال ها چقدر درد کشیدم؟ راستی پدر هم دیگر بعد از آن روزها دیگر کمر راست نکرد و تمام شد.
۶ سال گذشت…
گلرخ شاید تولدی دوباره بود دختری از جنس باران به پاکی و زلالی آب.
دوست داشتم برایش سقفی مهیا کنم.
زندگی که در آن هراس و واهمه ای نباشد ولی انگار داستان روزهای تلخ تمامی نداشت. بازداشت، خانه امن سپاه و گلرخ …
در فرآیندی که خود میدانی گلرخ حتی از حق حضور در دادگاه و دفاع حداقلی هم محروم میشود،
داستان را کوتاه میکنم.
سعید عزیز آنچه مرا واداشته از روز دوشنبه سوم آبان ماه تا به امروز تصمیم به اعتصاب غذا بگیرم اگر چه به واسطه بازداشت غیر قانونی گلرخ و مطالبه آزادی قانونی او بوده و هست اما دفاع از یک فرد نیست.
گلرخ نمادی است از مظلومیت زنانی که در جامعه ما به حکم انسان بودن و داشتن حس مسئولیت امروز در زندانند.
زنانی که هویت انسانی خود را حفظ میکنند و به دنبال جامعه ای هستند فارغ از تبعیض و انکار زنان.
امروز گلرخ برای من نمادی است از مظلومیت زینب جلالیان، نرگس محمدی، فهیمه اسماعیلی، مریم اکبری منفرد، فاطمه مثنی ، آزیتا رفیع زاده، هاجر پیری، افسانه بایزیدی ،ریحانه حاج ابراهیم دباغ، الهام فراهانی،مهوش شهریاری، فریبا کمال آبادی.
ای کاش در میهنی که عاشقانه دوستش داشتیم عدالت باشد و آزادی و هیچ انسانی را به خاطر عقیده اش در زندان نبینیم.
سعید جان فروزانی مشعل آزادی و خرد و دفاع از کرامت و حرمت انسانی بهایی دارد که نمیتوان از پرداخت بهای آن طفره رفت.
تا پایان این راه خواهم ایستاد به امید آن روزی که دیگر شاهد تعرض به ساحت انسانیت نباشیم.
آرش صادقی
۵ آذر ٩۵
بند ٨ زندان اوین”
لازم به یادآوری است آرش صادقی در سی‌وچهارمین روز از اعتصاب خود در بند هشت زندان اوین به‌سر می‌برد، وی از هفته گذشته با فشار خون ۹ روی ۶، در حال از دست دادن قدرت تکلم بوده و کلمات را بریده بریده می‌گوید. چندین مرتبه دچار بی‌هوشی شده و در بهداری زندان زیر دستگاه اکسیژن قرار داشته است. آقای صادقی ظرف روزهای گذشته «خون بالا آورده» و دچار تپش قلب شدید است. فشار خون این زندانی در زمان بی‌هوشی به ۸ روی ۴ نیز می‌رسد.
وضعیت وخیم صادقی درحالی است که پزشکان بهداری اعلام کرده‌اند از پذیرش وی به دلیل خودداری از تزریق سرم، معذورند.
پزشکان بهداری برای آقای صادقی اعزام به بیمارستان نیز توصیه کرده‌ بودند، اما این زندانی سیاسی شروط اعزام را عدم تزریق سرم و نپوشیدن لباس زندان به‌ همراه دستبند و پابند اعلام کرده بود.
این کنشگر مدنی زندانی که خود مشغول تحمل ۱۹ سال محکومیت حبس است، از روز سوم آبان‌ماه به بهانه بازداشت همسرش گلرخ ابراهیمی ایرایی جهت تحمل ۶ سال حبس، دست به اعتصاب غذا زده است.




در قاب تصویر؛ آتنا دائمی، فعال حقوق بشر در حلقه ماموران امنیتی راهی زندان اوین شد.



عالیه مطلب‌زاده فعال حقوق زنان بازداشت شد
خبرگزاری هرانا ـ عالیه مطلب‌زاده فعال حقوق زنان، روز شنبه در پی احضار به وزارت اطلاعات بازداشت شد. از اتهام و علت بازداشت او خبری در دست نیست.


Saturday, November 12, 2016


شرح عکس: بدن یک دختر۲۸ ساله مشهدی پس از تحمل ۸۰ ضربه شلاق،
صاحب این بدن زخمی درباره این تجربه تلخ می‌گوید:
«من یک دختر بیست و هشت ساله تولد دوستم در مشهد به جرم شرب خمر بازداشت شدم. لحظه ورود مامورا به خونه رو هیچ وقت یادم نمی‌ره. مامورا بدون نشون دادن حکم وارد خونه شدن همه مرد بودند. ما رو بردند کلانتری محل و بعد همه مون رو فرستادن پزشکی قانونی برای تست الکل وبعد فرستادنمون منکرات یک جای وحشتناک با کلی مامورای زن که رفتارهاشون خیلی بدتر و زننده‌تر از آقایون بود.
مأمور زنی که مسئول اونجا بود به من گفت شلوارتو در به یار به شین پاشو برو وقتی من گفتم راحت نیستم خجالت می‌کشم جلوی شما لباسمو در به یارم با لحن تحقیر آمیزی گفت جلوی پسرا که خوب لباساتونو در میارین... بعد از دو روز بازداشت و رفتن به دادگاه به قید سند آزاد شدیم ولی دو سال و چند ماه بعد حکممون اومد.
هشتاد ضربه تازیانه به‌عنوان حد شرب سه میلیون ریال جزای نقدی در حق دولت به جهت اتهام ارتکاب فعل حرام از طریق شرکت در مجلس لهو و لعب. حکم وقتی به دستم رسید دنیا رو سرم خراب شد باورم نمی‌شد هرچی نزدیک به روز اجرا می‌شد من حالم بدتر می‌شد.
روزی که برای اجرای حکم شلاق راهی زندان شدن بدترین روز زندگیم بود. توی زندان اجرا شد با پاهای زنجیر شده و دست‌های دستبند زده. اول مثل کسی که قتل و جنایت کرده باشه از من عکس گرفتن انگشت نگاری شدم و بعد فرستادنم ورودیِ بانوان که از اونجا قرنطینه کاملاً دیده می‌شد یک اتاق سه در چهار با یک صندلی. هنوز عمق فاجعه رو درک نکرده بودم تا اینکه یک خانم میانسال با هیکل درشت با یک خانم جوان‌تر وارد شدند و ازم پرسید جرمت چیه؟ هنوز من دهانم باز نشده بود که با یک لحنه بعد گفت: رابطه؟ صدام از گلوم در نمیومد صندلی رو بر عکس کرد گفت به شین لباساتم در به یار، گفت فقط یک لایه لباس تنت باشه من نشستم روی صندلی با گوشه چشم شلاق کلفت چرمی توی دست زن دیدم تو دلم گفتم دلش نمیاد محکم بزنه اما با اولین ضربه نا خواسته از جا پریدم دیگه اشکام آمون نمی‌داد ولی صدام در نمیومد دوست داشتم داد بزنم ...
معنی یک تا هشتاد رو من اون روز زیر ضربه‌های مأمور زندان فهمیدم، می‌زد و می‌گفت ذکر بگو خدا گناهاتو به بخشه. وقتي بلند شدم پشتم داغ بود داشتم می‌سوختم. فقط یک به یک طرف پشتم شلاق زده بود.
بیرون زندان یک دوست خیلی خوب و عزیز ایستاده بود داشت اشک می‌ریخت وقتی دیدمش اونقدر دلم پر بود که بی اختیار داد می‌زدم نه از درد از اون همه توهین که گفتنش توی این چند خط هرگز نمی تونه گویای درد و حقارت و حس بی پنهاهی توی کشور خودت باشه..
کجای دنیا یک ادمو به خاطر شادی کردن به خاطر تولد شلاق میزنن؟»
Tavaana: E-Learning Institute for Iranian Civil Society توانا: آموزشکده جامعه مدنی ایران







Sample Text

Powered by Blogger.

Video

Popular Posts

Our Facebook Page