حسین رونقی ملکی به خواستهاش رسید -برگردانده شدن به بند سیاسی- و به اعتصاب خود پایان داد. پیش از این نیز اتفاقی مشابه برای آتنا فرقدانی افتاده بود. اما آیا باید برای آنها خوشحال بود؟ هم آری و هم نه.
اگر اعتصاب غذا آخرین حربه زندانیان سیاسی است، دادسرای اوین هم به غیر از چند ترفند حربه دیگری ندارد. خود حاکمیت هم خوب میداند که «وضع خیلی خراب است» و اگر چنین بازیگران ماهری نبودند که صورت خود را باسیلی سرخ نگه دارند، کل پرده نمایش که به طناب پوسیدهای بند است زودتر از اینها فرو افتاده بود.
دادسرای اوین منتظر ماند تا خبر «توقف اجرای محکومیت» حسین رونقی به خاطر بیماری اش، در فضای مجازی منتشر شود. این خبر یعنی مردم شاد شدند که او هرچند مشروط ولی به گونهای آزاد شده. بعد دادسرای اوین به شیوهای فریبکارانه او را به اوین کشاند و دوباره زندانی کرد، این بار در مجاورت افراد سابقه دار، کلاهبرداران مالی و در بدترین شرایط. بعد حسین رونقی ملکی نامهای به رهبر جمهوری اسلامی نوشت، با توضیح شرایط بند 8 اوین، خواستار تفکیک زندانیان سیاسی شد و دست به اعتصاب غذا زد.
یکی از استراتژیهای حاکم این است که حداکثر توان فعالان را در میدانهای مبارزه غیر واقعی هدر دهند. آنها چالشهای جدید و پیش بینی نشدهای پیش پای زندانیان سیاسی قرار میدهند تا یک زندانی سیاسی مثلا در تلاش برای زندانی شدن در کنار دیگر زندانیان سیاسی توانش به هدر رود، و نتواند برای آزادیاش تلاش کند.
اما دادسرای اوین خبر ندارد که این انرژیها، نمی سوزد. زندانیان سیاسی هزینه گزافی میپردازند و پای افکار عمومی جامعه به تاریکخانه زندانهایی باز میشود، فضایی که تاکنون بر روی افکار عمومی بسته بود.
ترس از شرایط مخوف مجهول، جایخود را به ترس از شرایط شناخته شده میدهد. هرچه بیشتر میگذرد، مردم در کلنجار رفتن با موضوع مجهول زندان، ترسشان بیشتر ریخته میشود، زیرا به زوایای آن چه در زندان میگذرد آگاهتر میشوند. ذهن ناخودآگاه به سراغ راه حل میرود. ترس هست، اما دیگر فلج کننده نیست زیرا درباره ابعاد آن آگاهی و آمادگی وجود دارد.
0 comments:
Post a Comment