نیما فرزند ِ بهنام ابراهیمزاده، زندانی سیاسی و فعال کارگری، به سرطان مبتلا است و در این شرایط بیماری نیاز به همراهی والدینش دارد اما، پدرش شش سالی است در زندان است.
نیما ابراهیمزاده اول مهر روز بازگشایی مدارس ، از دلتنگیاش نوشت.
«شش ساله که آغوش بابام واسم ممنوع شده تواین شش سال بزرگ شدم رشد کردم خیلی چیزا یاد گرفتم خیلی از ادمارو شناختم چه خوب چه بد فهمیدم که هیچکس واسه آدم جای پدرشو نمیگیره حرفای بقیه هرچند خوب و ارامش بخش باشه اما هیچکس نمیتونه مثل بابام ارومم کنه
باباجون تو بیشتر از این که واسه من پدر باشی یه رفیق صمیمی و قابل اعتماد هستی
باباجون یا بهتره به گم رفیق خوبم دلم خیلی خیلی زیاد واست تنگ شده کاش پیشم بودی کاااااش
من این روزایی که ازم گرفتن رو میخوام هیچوقت نمیبخشم کسایی که تورو از من دور کردن هیچ وقت.»
«شش ساله که آغوش بابام واسم ممنوع شده تواین شش سال بزرگ شدم رشد کردم خیلی چیزا یاد گرفتم خیلی از ادمارو شناختم چه خوب چه بد فهمیدم که هیچکس واسه آدم جای پدرشو نمیگیره حرفای بقیه هرچند خوب و ارامش بخش باشه اما هیچکس نمیتونه مثل بابام ارومم کنه
باباجون تو بیشتر از این که واسه من پدر باشی یه رفیق صمیمی و قابل اعتماد هستی
باباجون یا بهتره به گم رفیق خوبم دلم خیلی خیلی زیاد واست تنگ شده کاش پیشم بودی کاااااش
من این روزایی که ازم گرفتن رو میخوام هیچوقت نمیبخشم کسایی که تورو از من دور کردن هیچ وقت.»
نیما ابراهیمزاده، پیشتر نیز با انتشار رنجنامهای، خواستار آزادی پدرش شد. در قسمتهایی از این رنجنامه آمده:
«من در این روزهای سخت به شما روی آوردهام٬ از شما چیزی نمیخواهم جز اینکه خواهان آزادی پدرم باشید. من در این روزهای سخت شیمیدرمانی میخواهم پدرم را در کنارم داشته باشم٬ من در مقابله با سرطان میخواهم پدرم را نیز در کنارم داشته باشم. آیا این خواست زیادی است؟ شما بگوئید؟»
«من در این روزهای سخت به شما روی آوردهام٬ از شما چیزی نمیخواهم جز اینکه خواهان آزادی پدرم باشید. من در این روزهای سخت شیمیدرمانی میخواهم پدرم را در کنارم داشته باشم٬ من در مقابله با سرطان میخواهم پدرم را نیز در کنارم داشته باشم. آیا این خواست زیادی است؟ شما بگوئید؟»
متن کامل نامه را اینجا بخوانید:
0 comments:
Post a Comment