سروش: قضاوت تاریخی در باره خمینی زود است
دکتر سروش یکی از «روشنفكران دينى» در سخنانی روز یکشنبه اول ماه ژوئن در دانشگاه تورنتو، با موضوع «روشنفکری در ایران معاصر» در رابطه با صفحهٔ «آزادیهای یواشکی زنان» (که توسط مسیح علی نژاد یکی دیگر از افراد وابسته به باند اصلاح طلبان راه اندازی شده) و «روح الله خمینی» نظر خود را بیان کرد: « گفتهاند یک حادثه پس از صد سال تاریخی میشود، باز میشود و بسط پیدا میکند و شکوفا میشود تا معلوم شود این حرکت چه بود و این شخص که بود و چکار کرد. آن حقیقتی که رخ داد و شخصیتی که پشت آن بود، هنوز خیلی کار دارد تا شناخته شود تا نوبت به یک نقد منصفانه جامع و پخته تاریخی از ایشان شود.»
«خمینی در تاریخ معاصر ما مرد بسیار موثری بود و میوه زحمات خود را هم چید و یک جامعهای را آنطور که آرزو داشت متحول کرد. اعم از اینکه ما نتیجه کار را بپسندیم یا نپسندیم، ...»
لطفا برای خواندن گزارش کامل این گفتگو به لینک انتهای این مطلب مراجعه نمائید.
یقیناً بسیاری از مردم ایران این سخنان " آیت الله خمینی در مورد یهود بنی قریظه و مقایسه آن با کشتارهای آیت الله خلخالی" را هرگز نشنیدند که گفت:
http://goo.gl/ncsDcH
«ما میخواهیم اسلام را … چیز بکنیم، یکی از اینها آمده بود گریه میکرد که چرا بعضی از اینها را میکشند، نه این آخریها را، آنهایی را که آقای خلخالی کشته اند؛ اینها باز توجه ندارند که اسلام در عین حالی که یک مکتب تربیت است، لکن آنروزی که فهمید قابل تربیت نیست، ۷۰۰ نفرشان را در یکجا در یهود بنی قریظه را میکشند، گردن میزنند به امر رسول الله. اینها همین حرفهای غربی را میزنند که ما باید اول اصلاح کنیم، اول همه را اصلاح کنیم، بعد حد بزنیم.»
آیا به نظر شما اگر با دقت به این سخنان آیتالله خمینی، که مهر تاییدی بر جنایتهای خلخالی و اعدامهای سال ۶۷ است و حتی خواهان کشتار بیشتر شده بود، گوش کنیم چرا باید جهت نقد و قضاوت درباره چنین شخصیتی ۱۰۰ سال صبر کنیم؟ آیا مردم آلمان قضاوت در مورد شخصیت هیتلر و جنایتهای نازی ها را به قرن آینده موکول میکنند؟
لطفا این سخنان را در لینک زیر خودتان بشنوید و قضاوت کنید:
http://goo.gl/ncsDcH
اوایل اردیبهشت ماه سال جاری جواد طالعی یکی از روزنامه نگاران برجسته مقیم آلمان در صفحهٔ فیسبوک خود نوشت: حالا که عبدالکریم سروش ادعا می کند آدم دیگری شده است، دست کم آنقدر شرافت اخلاقی داشته باشد که یکبار هم شده توضیح بدهد که چه شد که در آن زمان چنین دروغی گفت و چه شد که بعدا دریافت اشتباه کرده است. او با این کار می تواند هم گذشته خود را پاک کند و هم درسی به آیندگان بدهد ...
متن کامل نوشته جواد طالعی که در تاریخ ۲ اردیبهشت ۱۳۹۳ در صفحه فیسبوک سپیده دم منتشر شد:
آقای سروش! به مرگ من و شما چیزی نمانده است، پاسخ بدهید!
آنها که سالها در خارج از کشور مدعی پزچمداری اپوزیسیون هستند، اما با رژیم لاس می زنند و در واقع به بخش خارج از کشوری اصلاح طلبان داخلی تبدیل شده اند، در این سالها بسیار کوشیده اند ما را متقاعد کنند که انسانها تغییر پذیرند و به این دلیل، وقتی نسبت به شرایط موجود تغییر موضع می دهند، باید پذیرفت که تغییر کرده اند. من با این دیدگاه مخالفتی ندارم. اما انتظارم این است که اگر کسی در تایید ستم دروغی گزیده و آشکار گفته، و حالا ادعا می کند آدم دیگری شده است، دست کم آنقدر شرافت اخلاقی داشته باشد که یکبار هم شده توضیح بدهد که چه شد که در آن زمان چنین دروغی گفت و چه شد که بعدا دریافت اشتباه کرده است. او با این کار می تواند هم گذشته خود را پاک کند و هم درسی به آیندگان بدهد.
با توجه به این مقدمه، دانشجویان امروز ایران خوب است بدانند:
در فروردین سال ۱۳۵۹ خورشیدی، یعنی حدود دو سال پس از استقرار حاکمیت جمهوری اسلامی بر ایران، در این کشور اتفاق سیاهی افتاد که هنوز هم از آن به عنوان "انقلاب فرهنگی" نام برده می شود. این اتفاق، پس از کشته شدن دهها دانشجو و زخمی شدن صدها دانشجوی دیگر، سبب تعطیل دو ساله دانشگاهها شد. صدها استاد دانشگاه و هزاران دانشجو تصفیه شدند. دو سال بعد، با بازگشائی دانشگاهها تنها استادان و دانشجویانی امکان بازگشت به دانشگاهها را یافتند که حاضر بودند در برابر ایدئولوژی حاکم بر کشور، یعنی فاشیسم اسلامی سر تعظیم فرود آورند.
تنها گروهی که خواستار انجام انقلاب فرهنگی به این گونه بودند، دانشجویان حزب اللهی، حزب جمهوری اسلامی و چماقدارانی مثل هادی غفاری، حسین الله کرم، حاج بخشی، ماشاء الله قصاب و برخی از آخوندهای عقب مانده و مرتجع حوزه علمیه قم بودند. آنها که در آن زمان همه از لشگر تحقیر شدگان، بیمقداران و بیسوادان ایران بودند، اعتقاد داشتند کشور ما نیازی به دانشگاه ندارد و اگر دانشگاهی وجود دارد باید از الگوی حوزههای علمیه پیروی کند. به همین دلیل همزمان با انقلاب فرهنگی یا اندکی پس از آن، تشکیلاتی به نام "وحدت حوزه و دانشگاه" نیز ایجاد شد.
مسئولیت برنامه ریزی انقلاب فرهنگی را شورای انقلاب فرهنگی بر عهده داشت که در آن زمان "حسین حاج فرح دباغ" معروف به عبدالکریم سروش یکی از شناخته شدهترین اعضای آن بود. حتی همه جا گفته می شد که ایدئولوگ اصلی انقلاب فرهنگی همین آقا است.
اکنون چندین سال است که بخش اصلاح طلب اپوزیسیون خارج از کشور آقای سروش را هرجا که می یابد با گشاده روئی و احترامات فائقه مورد استقبال قرار می دهد. کار به آنجا می رسد که در محفلی در لندن یکی از چهرههای شناخته شده اپوزیسیون از میهمانان می خواهد که به احترام حضور آقای سروش در جمع، شراب ننوشند.
حالا من از آقای حسین حاج فرج دباغ معروف به عبدالکریم سروش می پرسم: آیا این جملاتی که درباره انقلاب فرهنگی در پی می آید از شما هست یا نه؟ اگر بگوئید نه، آنوقت فیملش را نشانتان می دهم. اگر بگوئید آری، آنوقت از شما می پرسم: "هنوز هم به این حرفها اعتقاد دارید؟ با گذشت ۳۳ سال هنوز متوجه نشده اید کجاها شرافت انسانی را با دروغ زیر پا نهاده اید؟ آیا در ایران آن زمان، آنطور که شما می گویید "فریاد انقلاب فرهنگی در این مرز و بوم برخاسته بود؟" یا وقتی که دانشجویان دانشگاه تبریز در اعتراض به اظهارات هاشمی رفسنجانی او را هو کردند قرار شد دانشگاهها به انحصار دانشجویان حزب اللهی و سرسپرده فاشیسم اسلامی در آید؟"
آقای سروش! من و شما با مرگ فاصله چندانی نداریم. من به دنیای پس از مرگ باور ندارم. اما شما که از فشار شب اول قبر می ترسید یک لحظه به خودتان بیائید و دست کم به ساده لوحان یا آماده خدمتانی که هنوز شما را "فیلسوف" می نامند بگوئید چه شد که این دروغهای تهوع آور را سر هم کردید؟
امیدوارم کسی پیدا شود و این متن را به آقای سروش برساند. او حتما پاسخی نخواهد داد. نیشخندی خواهد زد. اما امیدوارم بتواند در آئینه به خودش نگاه کند و نلرزد. این متن سخنان سروش است. من آن را واو به واو از یک مستند تلویزیونی پیاده کرده ام. تصویر جوانی او هم در آن مستند موجود است:
"از ابتدائی که فریاد انقلاب فرهنگی در این مرز و بوم برخاست و دانشجویان متعهد و دوراندیش ما خواستار آن شدند که دانشگاهها همگام با انقلاب اسلامی ایران حرکت کند، از همان ابتدا آنچه که در ذهن و ضمیر و بر زبان دانشجویان بود و خواست همه ملت اسلامی ما بود، این بود که دانشگاههای ما می باید سراپا عطر و بوی اندیشه اسلامی را به خود بگیرند و این گلستان گلستان معطری باشد که هرگاه کسی و جویندهای وارد او می شود از همان آغاز مشامش به این بوی دلنوار روح انگیز عطرآکین بشود."
آقای سروش!
لطفا توضیح بدهید:
۱- "همه ملت اسلامی شما کجا اعلام کردند که خواستار قلع و قمع دانشجویان به بهانه انقلاب اسلامی هستند؟"
۲- منظور شما از دانشجویان متعهد و دوراندیش اگر دانشجویان حزب اللهی و چماقدار آن زمان نیست، چه کسانی هستند؟ چند درصد دانشجویان خواستار لشگر کشی حزب الله به دانشگاهها و کشت و کشتار بودند؟
۳- آن بوی دلنواز و عطرآگینی که قرار بود به همت شما در دانشگاهها به مشام برسد کو؟ آیا امروز جز همفکران معدود شما کسی هست که این را تایید کند؟ چند درصد استادان دانشگاههای ایران به راستی دانش آموخته هستند و چند درصد بسیجی سهمیه ای؟
جواد طالعی
٢ ارديبهشت ١٣٩٣
کوروش یا خمینی انتخاب شما کدام است؟!
http://goo.gl/i89DNB
سروش: قضاوت تاریخی در باره خمینی زود است
http://goo.gl/ye6B98
منبع : سیپده دم
0 comments:
Post a Comment