مجلۀ «زنان امروز» رفع توقیف شد. شهلا شرکت، سردبیر، در سرمقاله از «چهارمین زندگیِ پس از مرگ خود» میگوید.
توقیف این کلمهها برای ما مثل خفگی بالای دار است، اصلاً خود اعدام است. چرا قبل از اجرای حکم به ما جرعهای فرصت نمیدهید؟ چرا از ساعتها حرف و عمل دقایقی، فقط دقایقی، مهلت دفاع برای ما نیست؟ چرا ما به جمع شما ناظران راه نداریم؟ فقط توضیح ما را بشنوید، شاید نگاه ما، نگرش ما دردی پنهان و درمانی آسان را به شما بنماید و باور کنید که نه پی سیاهنمایی، که صادقانه پی راهنمایی و چارهنمایی هستیم. برچسبها را بر پیشانی خود ما بیازمایید شاید که ناچسب باشد.
توقیف این کلمهها برای ما مثل خفگی بالای دار است، اصلاً خود اعدام است. چرا قبل از اجرای حکم به ما جرعهای فرصت نمیدهید؟ چرا از ساعتها حرف و عمل دقایقی، فقط دقایقی، مهلت دفاع برای ما نیست؟ چرا ما به جمع شما ناظران راه نداریم؟ فقط توضیح ما را بشنوید، شاید نگاه ما، نگرش ما دردی پنهان و درمانی آسان را به شما بنماید و باور کنید که نه پی سیاهنمایی، که صادقانه پی راهنمایی و چارهنمایی هستیم. برچسبها را بر پیشانی خود ما بیازمایید شاید که ناچسب باشد.
مجلهی زنان چه هیزم تری فروخته بود؟
شهلا شرکت مینویسد: «بسیاری امور کنار چشم و گوش ما واقع میشود اما گروهی از قلمی شدن و مصور کردن آن بیش از وقوعش مشوش میشوند. و کسی نیست به ما بگوید مسئولیت مطبوعات چیست بهجز آشناییزدایی از زخمهای مزمنی که اگر تا حاد بودند به دادشان میرسیدیم همهگیر نمیشدند؟ اگر مسئولیت ما طرح درد و یافتن درمان از نگاه طبیبان نیست، پس چیست؟
میشد رفته باشیم و نباشیم که بگوییم و بنویسیم و انگ بخوریم و مرارت کشیم و تازه بد هم باشیم. ولی ماندن را انتخاب کردهایم از سر عشق، و روزنامهنگار ماندهایم از سر جنون شاید. البته فاش بگویم من یکی از دست خودم خستهام، از این عشقی که گرچه عمری است زخمم میزند اما نه توان ترکش را دارم و نه تاب هجرش را. با اینهمه میخواهم زنده بمانم زیرا که عاشق زندگیام، منتظر طلوع، شیفتۀ کلمه و تشنۀ بوی کاغذ.
شهلا شرکت مینویسد: «بسیاری امور کنار چشم و گوش ما واقع میشود اما گروهی از قلمی شدن و مصور کردن آن بیش از وقوعش مشوش میشوند. و کسی نیست به ما بگوید مسئولیت مطبوعات چیست بهجز آشناییزدایی از زخمهای مزمنی که اگر تا حاد بودند به دادشان میرسیدیم همهگیر نمیشدند؟ اگر مسئولیت ما طرح درد و یافتن درمان از نگاه طبیبان نیست، پس چیست؟
میشد رفته باشیم و نباشیم که بگوییم و بنویسیم و انگ بخوریم و مرارت کشیم و تازه بد هم باشیم. ولی ماندن را انتخاب کردهایم از سر عشق، و روزنامهنگار ماندهایم از سر جنون شاید. البته فاش بگویم من یکی از دست خودم خستهام، از این عشقی که گرچه عمری است زخمم میزند اما نه توان ترکش را دارم و نه تاب هجرش را. با اینهمه میخواهم زنده بمانم زیرا که عاشق زندگیام، منتظر طلوع، شیفتۀ کلمه و تشنۀ بوی کاغذ.
مجلهی زنان امروز، آخرین بار در بهار امسال به خاطر «نقد ازدواج سفید!» توقیف شده بود و خبر توقیف پیش از آن که به خود مجله ابلاغ شود در خبرگزاریهای نزدیک به حکومت منتشر شدهبود!
صفحهی فیسبوکی مجلهی زنان امروز
Zanan Emrooz
صفحهی فیسبوکی مجلهی زنان امروز
Zanan Emrooz
0 comments:
Post a Comment